مسعود ریاعی

چه هدفی + پادکست

(2 امتیاز)

خداوند هیچ هدفی را دنبال نمی کنداو کاملاً بی هدف استهدف، از آنِ کسی است که ناقص است، که خواهان چیزی است، که در تب و تاب جایی است، که در آرزوی غایتی استو این خدا نیستخدا، مطلقاً کامل استنشانۀ بارزِ کاملبودن، بی هدفی استاو چیزی کم ندارد تا بخواهد آن را بدست آورداین مخلوقاتند که هدفمندنداین آنهایند که کامل“ را جستجو میکنند، بی هدف را، مطلق را.

آنکه بر نقص خویش واقف است و در تکاپوی کمال خویش است، یک خداجوست، هر که میخواهد باشد،حتی اگر به ظاهر اقرار به خداجویی نداشته باشد، باز یک خداجوستمن خداجویان بسیاری را دیده ام که ظاهراً کلمه ای از خدا در کلامشان و آثارشان نیست اما بشدت خداخواه اندبشدت بدنبال کمال خویش اندناقص تا کامل“ را لقاء نکند و در او آرام نگیرد به کمال خویش نائل نمی شودو این یک امر تکوینی استدر فطرت هستی استاین جنبش و تکاپویی را که در هستی و در تک تک پدیده ها مشاهده میکنی، به سبب نیل به کمال استنیل به کامل“. این شوق عظیم، این عشق پر شور، از او، به او، و برای اوستخداوند هیچ هدفی را دنبال نمی کند، او خود هدف استو این به تو ارتباط دارد که این هدف را نزدیک ببینی یا دوربه جستجویش بر آیی، یا از جستجویش دست بکشیاکنون میخواهم کار را برایت ساده کنم

تو با جستجو به او نخواهی رسیدنه تو، که هیچکس با جستجو به این کمال مطلق نائل نشده استزیرا جستجو برای چیزی که هست، احمقانه استدور افتادن استیک فرزانه بدنبال آنچه که دارد نمی گرددتو بجای جستجو باید مشاهده“ را بیاموزی. “دیدن“ راخدا، این کل کامل، گم نشده تا بخواهی پیدایش کنیاین من و تو هستیم که در ذهنیات خویش، در نظریه بافی های خویش گم گشته ایماو هستفی الحال هستاین کلِ کامل“ هم اکنون موجود استتو با آن و در آن زندگی میکنیحیات گرفته ایمی شنوی، می بینی، ره می سپاریاین تویی که در برزخ ذهنی ات گم شده ای، نه کل کاملکامل هست، همیشه بوده استبرای سالک، خداشناسی یک مبحث تئوریک نیستیک سلوک عملی استخداشناسی یک مشاهدۀ ناب استمشاهده ای که در آن مشاهده گر حذف شده استفنا شده استنیست تا دست به تحلیل ذهنی بیالایدخداشناسی در این مجال، یعنی نبود ذهن تونه تحلیل ذهن تو

خداشناسی یعنی بودِ خدا در تو و بر توبرای سالک، معرفت از خدا اینگونه حاصل می شودحرف از حصول استحال دقت کنجزءها وقتی از این کل، غافلند، یعنی ناقص انداما همینکه به این کل، وجوداً و عملاً آگاه شدند، جزئیّت خود را پشت سر گذاشته اند و به کمال خویش نائل گشته اندچون قطره ای فرو افتاده در اقیانوس، خود اقیانوس اندکامل اندوصل، چیزی جز آگاهی به وصل نیستپس جزءها اگر هشیار شوند لازم نیست به جایی روند و یا به جستجویی بر آیندکافیست به وصل خود آگاه شوندنه جستجو، نه رفتن، نه شدن، هیچکدام فی حد نفسه مراد نیستآگاهی به وصل مراد استو این میسر نیست مگر آنکه از ذهن و ذهنیات و برداشت ها و شرطی شدگی هایت خالی شده باشیو این اتفاق، آنی استبه طرفه العین استزمانبر نیستذهن تو آن را زمان مند کرده استبرداشت هایت آن را در حجاب ها فرو برده اندآن برکت عظیم همینجا و هم اکنون موجود استهست، نه اینکه قرار است از جایی بیاید، هست، به وفور هم هست.

اشتراک گذاری این مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید