طریقتی است تحت عنوان بیطریقتی. در طریقت بیطریقتی هیچ چیز ثابت و هیچ نظم برساخته از ذهنی وجود ندارد. در بیطریقتی نه انگیزهای وجود دارد و نه هدفی و نه حتی آییننامهٔ اجرایی مشخص و قابل بیانی. آنچه که هست فقط بودنِ با جریان حیات است. بر خلاف تصور بسیاری که بیطریقتی را سهل و آسان میانگارند، باید گفت که بالعکس؛ این یکی از مسیرهای بسیار سخت و طاقتفرسایی است که در هر دورهای اندک سالکان خاص خود را دارد. هر سالکی نمیتواند در بیطریقتی وارد گشته و دوام آورد. طریقت بیطریقتی خاص “عقلاء مجانین” است. همانهایی را که دیگران مجنون میخوانند. اینان تماماً غیرقابل پیشبینیاند. نمیتوانی حرکت بعدیشان را حدس بزنی. با آنکه همیشه رو بازی میکنند اما برای ذهنهای شرطی شده، سخنان و رفتارشان غیرقابل فهم و ادراک است. با این وجود بشدت تاثیرگذارند. بشدت در این دنیای ذهنزده و تاریک ما، کارآمد و روشنگرند. آنان بیآنکه همچون دیگران شعار زهد و عبادت سر دهند، قادرند با کلمه یا حرکتی شعور تو را تغییر داده و ارتقا بخشند و به لایهای دیگر از حیات و آگاهی برکشند. عقلاء مجانین شاخهای از فرزانگاناند که با “ناشناخته” عجین گشتهاند. در ناشناخته زندگی میکنند و همواره از بیکران نیروی ناشناختگی تغذیه دارند. تمامی اعمالشان خودانگیخته و از قلمرو ناشناخته برون میزند. در هر دورهای شاید فقط چند نفری از اینان در کل کرهٔ خاکی یافت شوند. عقلاء مجانین براحتی میتوانند ذهن هر کسی را بهم بریزند و محتویات ذهنش را -هرچه که باشد- چون غباری بر باد دهند. اگر در طول عمرت حتی یکبار هم با یکی از اینان و لو برای لحظهای روبرو شوی، بدان که تو انسان بسیار خوش اقبالی بودهای. و تأثیرگذاری آن روز را بر روح و جانت هرگز از یاد نخواهی برد. و چه بسا پس از ملاقات با آنان به روشنی دریابی که در واقع این تویی که دیوانه بودهای نه آنان.