میدانی چرا انواع ایدئولوژیها در طول تاریخ شکست خوردهاند؟ زیرا در ذات هر ایدئولوژی شکست نهفته است! ایدئولوژیها از هر نوع که باشند به واقع طرحها و برداشتهایی ذهنی و آییننامههایی محدود و معیناند حال آنکه جهان بیکران هستی و جریان ناب حیات در هیچ طرح و آییننامهٔ ذهنی محدود و معینی جا نمیگیرد. ایدئولوژیها کار ذهن بشری است. تمامیشان منبعث از احساسات و باورهای ذهنیاند. چه خود را آسمانی جلوه دهند یا زمینی، سیاسی باشند یا اقتصادی یا اجتماعی یا حتی روانشناسانه. و بارها گفتهام که ایدئولوژی، دین نیست [در مقالهای مستقل فرق این دو را به تفصیل بیان کردهام]. هر ایدئولوژی مبیّن یک چهارچوبهٔ محدود ذهنی و در نهایت یک ساختار تشکیلاتی است. حقیقت این هستی بیکران و پویا را نمیتوان اینگونه شناخت، اینگونه محدود کرد، و با چنین برداشتهای ذهنی مدیریت نمود. این جهان گسترده و ناشناخته، تن به مدیریت ذهن محدود و تاریک بشر نمیدهد. زیرا جهان با یک توصیفِ مشخص و محدود، شناخته نمیشود. جهان را توصیفات بسیار است و لایههای معرفتی فراوان دارد. و دقیقاً از این روست که هر ایدئولوژی سلطهگری در طول تاریخ محکوم به شکست است. ایدئولوژیها به فراخور حال، دورهای هیجانزده و با شعار نجات و رهایی میآیند و پس از چندی مأیوس و شکستخورده میروند و به آرشیو تاریخ میپیوندند. ای دوست، یک سالک حق، نظریهبافی و ایدئولوژیبازی را کنار گذاشته است. از این دامها عبور کرده است. او در هیچ مرحله از سلوکش وارد چنین بازیهای خطرناک و مهلکی نمیشود. جز این باشد سالک حق نیست. بلکه بندهٔ برداشتهای خودش است. سالک حق کسی است که دارای ذهنی باز و شفاف و آزاد است. کسی است که سلوکش همواره بسوی آن بیکرانه مطلق ناشناختنی است که در وصف نمیگنجد. کسی است که در این مسیر رهایی از همهٔ بندها و اسارتسازیهای ذهن تاریکاندیش گذشته است. و یادت باشد که بندگیِ خدای مطلق، با رهایی از هر بندی محقق میشود. بیبندی و بیاتکایی به غیر خدا، بندگی و اتکا به خدای احد واحد است.