مسعود ریاعی

درباره انار + پادکست

(2 امتیاز)

من از اعماق انار آمده ام. اعماق انار جائیست بی شكل و بی جسم. اكنون دانه دانه ام. رسیده به كثرت. هر دانه ام را كه بكاری اناری به بار می آورد شیرین تر از پیش، سرخ تر از قبل. در اعماق انار همه چیز بی تمایز است. یك هستِ بی اختلاف. اینجا دانه ای است كه مادر همهٔ دانه هاست. و دانه نیست. كل است. دانهٔ مادر، هیچ بُعدی ندارد. بُعدسازی است بی بُعد. و من مادرم را می شناسم. اُمُ الكتاب ام را دیده ام. چه از اعماق انار آمده ام. پدرم روح آگاهی است كه خود را با اُمُ الكتاب عجین كرده است. و من از هر دو به وفور در خود نهان دارم. اعماقِ انار واحد است. همه چیز هست اما بی عرض و طول، بی زمان و بی مكان. هیچ چیز غایب نیست. “و ما كُنّا غائ بِین”. همه حضور است بی تمایز. لازم نیست چیزی بخواهی، چون هست. لازم نیست به جایی بروی، چون رسیده ای. لازم نیست فكر كنی، چون مجهولی نیست. در اعماق انار، آرزو به كارت نمی آید. خواستن، بی مفهوم است. چه، سرشار است. پس هم دارای نارم، هم ضد نارم. “انارم”. هر دو را یكجا در خود دارم. بهشت و جهنمم را با خود به این سو و آن سو می برم. تا چگونه نگاهم كنند و خریدار كدامین شوند. من در گمانِ خورندهٔ خویش، پنهان گشته ام.

هر گمانی كه داشته باشد همان تشدید می شود. پس آنگاه كه دانه هایم را به كام می بری، گمان خیر داشته باش تا خیرم به عیان ببینی. چه من در گمان خورندهٔ خویش پنهانم. جایگاه اصلی ام، بهشت است “فیهِما فاكهةٌ و نَخلٌ و رمانٌ”. ولی گهگاه از این جهنم نیز سر بر می آورم. اما اینجا متشابهم “و الز َّیتُونَ و الر ُّمانَ متشابِهاً و غیرَ متَشابِه” و به چهرهٔ اصلی نیستم. با كثرت، در كثرتم و در وحدت، وحید. هر دانهٔ سرخ ام، هزاران دانه می زاید و در فصل عروج به اصل باز می گردد و باز میگرداند. و این سنتی است أزلی كه از پدرم به ارث برده ام . من خورده می شوم و چون خورده شوم، هر بار لطیف تر از پیش، از وجود خورنده ام سر بر می آورم. و با دانه “كلمه” این سو و آن سویش می كشانم تا آخرالأمر به باغ خدا وارد آید. همواره بر باد سوارم. آشپز سالکان درگاهم. بر “ریح” غذای همه را می رسانم. و دانه ها را یكی یكی می كارم. بهشت، بی انار جلوه ای ندارد. بی رنگ و بی بوست. اصلاً بهشت نیست. انار پر از دانه است اما یكی است. پر از كثرت است اما واحد است. جز این نمی تواند باشد. او هم یك است هم همه. انار است، انار… من از اعماق انار آمده ام تا تو را نیز به اعماق برم. جایی كه این هست، نیست. و آن نیست، هست.

رساندن به چشمهٔ خودت… انار را تنها بخور، آن را با كسی شریك مشو. كه پیامبر(ص) چنین سنت داشت. از میان تمامی میوه ها و غذاها فقط انار را تنها میخورد و با كسی “شریك” نمی شد! چه خوب می دانست كه آن، چه هست و از كجاست و به كجاست! با انار دوست باش تا “نارت” را فرو نشاند و “نورت” را بیفروزد. قدر انار را بدان كه همیشه در دسترس نیست. فصل آن تنها هنگامه خزان است. گاه رفتن… موسم رفتن، انار مركب خوبی است. میوه ی موحدان است. جمع الجمع.

اشتراک گذاری این مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید