(1 امتیاز)
دوست پاسخ داد: میدانم که برای یافتن راه به فانوس احتیاج نداری. ولی اگر فانوسی بهدست نداشته باشی، ممکن است در تاریکی شب، کسی دیگر به تو برخورد نماید. فانوس را با خود ببر.
مرد کور، با فانوس به راه افتاد، و هنوز راهی دور نهپیموده بود که تنۀ محکمی خورد، و با تحیّر اظهار داشت: چرا جلویت را نگاه نمیکنی؟ مگر فانوس را نمیبینی؟
عابر جواب داد: برادر، فانوست خاموش شده است.
مهم: وقتی به این داستان تعمق میکنیم، خیلی فراتر از آنرا متوجه میشویم. زیرا این داستانِ بهظاهر ساده، سَمبلی از واقعیتهای درونی هر انسان میباشد.
در این داستان هر شخصیت، جای خود را به واقعیتهای زندگی ما داده است. برای مثال:
۱- مرد کور، یعنی: شخصی که جاهل است، و آنقدر در جهل خود فرو رفته که حتی کمبود علم و دانش را احساس نمیکند.
۲- مرد بینا، یعنی: شخصی که نادان است، و دنبال کسب معلومات و علم و دانش میرود، و کمبود آنرا احساس میکند.
۳- دوست، که فانوس خود را به مرد کور میدهد، یعنی: استاد عالِم و باتجربه.
۴- عابر، که متوجۀ خاموش شدن فانوس مرد کور گشت، یعنی: شخصی که دانا است، و دنبال کسب معلومات و علم و دانش رفته، و آنرا از استاد فرا گرفته است.
۵- فانوس، یعنی: علم و دانش و نور و دانایی و روشنایی.
۶- تاریکی شب، یعنی: ظلمت، تاریکی، جهل، نادانی، حباب، سراب، دنیا.
۷- خانه، یعنی: هدف، نهایت، رسیدن به خدا، تکامل.
۸- روشنایی روز، یعنی: حقیقت، کشف و شهود، راستی، آخرت.
۹- تنۀ محکم خوردن مرد کور، یعنی: زمین خوردن افراد جاهل بهخاطر جهلشان، شکست خوردن، بدبختی، فلاکت.
۱۰- تعجب و تحیّر مرد کور، یعنی: افراد جاهل فکر میکنند که حق با آنهاست و همه چیز را آنها میدانند. در صورتیکه کاملاً در اشتباه و سراب تخیلات خود سیر میکنند. و تازه فکر میکنند که دیگران اشتباه میکنند، و همیشه در حال شِکوه و شکایت و نقزدن میباشند.
اگر به جامعه و اطراف خود نظری اجمالی بیافکنید، متوجه خواهید شد که، هرکدام از این سَمبلها، در کجا قرار میگیرند:
افرادی در جامعه هستند که حکم استاد دانا و باتجربه را دارند و میخواهند همه مردم را راهنمایی کنند. بهخاطر همین موضوع، به همۀ مردم فانوسی از علم و معرفت وجودی خودشان را میدهند که در تاریکی شبِ جهل و نادانی، جلوی پای خود را ببینند و توسط نور کشف شهود خود، شب تار را به روز روشن تبدیل نمایند؛ در واقع از تاریکی دنیا، توشهای برای روشنایی آخرتِ خود تهیه نمایند؛ و خدای نکرده، روی زمین فساد نکرده و آخرت خود را فدای سراب دنیا ننمایند. در این میان، افرادی دانا هستند که بهصورت مستمر، به انسانهای جاهل و نادان گوشزد میکنند که مواظب نور فانوس خود باشید، که خدای نکرده خاموش نگردد. ولی متأسفانه، بعضی از افراد جاهل و نادان، حتی کمبود علم و دانش را احساس نمیکنند. و بدبختر از همه اینها، افرادی هستند که، وقتی فانوسی به آنها داده میشود، مغرور شده و از روی جهل و نادانی به دیگران امر و نهی میکنند. در واقع، مردمِ سادهاندیش را با اعمال و رفتار و گفتار خود گمراه میکنند. و فکر میکنند که حق با آنهاست و بهترین راهنما برای مردم میباشند. در صورتیکه، اولاً نتوانستهاند فانوس خود را تا هدف خود، که خانۀ واقعی همگی ما انسانهاست (رسیدن به خدا) روشن نگهدارند، و با کوچکترین وزش بادِ آزمایش الهی، فانوسشان خاموش شده؛ ثانیاً با جهل و نادانی و فتواهای بیاساس، اطرافیان خود را به نیستی کشاندهاند. و بدین ترتیب گناهان دیگران را هم، در دفتر عدل الهی مربوط به خود اضافه کردهاند، و در روز قیامت، نامۀ اعمال خود را بهدست چپ میگیرند. و تازه آنجا میفهمند که، جاهلترین و گمراهترین و بدبختترین موجودات آفرینش الهی بودهاند. زیرا، نهتنها خود را به خودشناسی و خداشناسی نرساندند، بلکه باعث عقب افتادن و حتی زمین خوردن افراد دیگر هم شدهاند.
استاد حکیم میفرماید:
«آنجا که معرفت و نور الهی بدرخشد، جهل و تاریکیِ شیطانی، راهی ندارد.»
استاد محمدرضا یحیایی
بخشی از کتاب داستان های ذن جامع