هر عقیده و باور متحجرانهای ابتدا بصورت یک فکر و خیال اولیه آغاز میشود و چون تکرار گردد روح شخص در آن تثبیت گشته، و پس از مدتی همچون سنگ میگردد. روح اینگونه سنگی و متحجر میشود و از آزادگی میافتد. چنین روندی شبیه پیکرتراشی است. ابتدا طرح آن پیکر در ذهن میآید سپس با تکرار و القاءات مکرر عملاً آن طرحْ تراشیده شده و روزی یک پیکر سنگی و متحجر به ظهور میرسد. تحجر بدین معناست؛ سنگی شدن روح! روحی که از اول قرار بوده روان باشد. چه معنایش همین است. امروزه در جهان بسیاری از روحها سنگی شدهاند و خود خبر ندارند. هر روحی در فکر و خیال و آرمانی جاخوش کرده و بجای روان بودن که خصلت ذاتی اوست، جامد و سنگی شدهاست. یک سالک با مشاهدهٔ بیقضاوت است که پویایی و روانی روحش را به آن باز میگرداند و اجازه نمیدهد که روحش، این مایه نجاتش، تحت هیچ عنوان به تحجر گراید. چنین کسی به آزادگی روحش ایمانی یقینی دارد و همواره آن را در جریان همیشه جاری حیات پاس میدارد. بدان که روحهای سنگی شده را به سادگی نمیتوان رهایی بخشید. این امر تقریباً غیر ممکن مینماید. زیرا آنان هر تغییر و تحولی در وضعیت وجودی خود را شیطانی و دشمنانه میانگارند. و از آنجا که خود را نجاتیافته فرض کردهاند بدیهی است که هر منجیای توان نجاتشان را نخواهد داشت؛ “اِلّا مَن رَحِمَ رَبِّی”.