(۱۷ امتیاز)
در میان پیچ و تاب تپه های رملی میرفت و می گفت:
همه در تکاپوی آنند که برخوردار شوند، زجر می کشند که بدست آورند، که به جایی برسند، تا کسی شوند…
و انگار این تنها منم که ابلهم!
که در سکونم ، که در حسرت چیزی و جایی نیستم.
عجب خوشبختی نقدی! عجب سکوت پر آرامشی!
عجب آزادی بی حد و حصری!
خداوندا ! این بلاهت را از من مگیر!
این بلاهت عین بهشت است.
00:00
00:00
نوشته ی: مسعود ریاعی
این پست دارای ۲ نظر است
همه پادکست های استاد ریاعی عالی هستند و تکان دهنده . خدا رو هزاران بار شکر برای این موهبت الهی که در اختیار ما قرار گرفته